خط پانزدهم

ساخت وبلاگ
پایین دامنه که شروع کردم آفتاب بود ولی باد میومد و بشدت روی جاهایی از صورت که بیرون بود تیغ میزد. برف یه دست از بالا تا پایین دامنه نشسته بود و بیشتر جاها حداقل تا مچ پا تو برف فرو میرفت و سرعت صعود رو پایین آورده بود. هرچند که عجله ای هم نبود. قرار نبود جایی برسم و یا وقتی تعیین کرده باشم برای رفت و برگشت. فقط میخواستم خسته بشم بلکم گم کنم رشته فکرایی که تو سرم میگذشت. وسط هفته بود و تا اونجا که چشمم کار میکرد کسیو ندیدم تو دامنه باشه. من بودم و این مسیر بی نشون و مقصد ناهموار. هر قدم یه دم و بازدم طول میکشید. فرصت خوبی که فکر کنم به این چن وقتی که گذشت و به اینجا رسیدم. خیلی عجیب نبود. من خودم یه آدم ساده هستم. دنبال هیچ پیچیدگی نیستم تو زندگیم و فقط دنبال اینم که تو مدتی که برام مونده بتونم تجربه کنم ازونچه که میتونم. با چیزایی که همه آدما شاد میشن خوشی کنم و از چیزایی که همه آدمارو ناراحت میکنه غصه بخورم. موزیک شیش هشت بزنن برقصم و با ملانکنین تو خودم برم. و بشنوم که یکی برام حرف بزنه و من دوسداشته باشم به صداش گوش بدم. آخ ازین سکوتهای پر دیالوگ. میشینم که اصن بگه از بالا و پایین. از نگفتنی ترین حرف ها و روزمره ترین مکالمات. یجور بشینم به حرف زدنش گوش بدم که یادم بره زمان چطور داره میگذره. صدای پچ پچ کردنش وقتی میخواد صدای حرف زدنش مزاحم دیگران نباشه و شور و هیجانش وقتی داره یه خاطره پرهیاهو رو تعریف میکنه. غیر از حرف زدن چیزای دیگه هم هست. مبارزست. تلاشه و خسته نشدن. مقاومت در برابر همین باد، همین سرما، همین برف و ناهمواریها. خیلی دیدنیه تلاش آدما. جذابترین حس و حال فکری آدما شاید برا زمانی هست که در حرکتن. قدم میزارن جلو قدم.تو همین فکرا بودم و تقریبا تا وسطای دامنه اوم خط پانزدهم...
ما را در سایت خط پانزدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shabruz بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1401 ساعت: 16:46